مریم فرشادان
چکیده
پژوهش حاضر با هدف تدوین الگوی "شادجانی" مبتنی بر دیدگاه مولانا انجام گرفته است. پژوهش از نوع کیفی و روش مورد استفاده دراین پژوهش، روش تحلیل مضمون(تم) بوده است که از طریق مطالعه و جستجو در شش دفتر مثنوی معنوی حاصل گردیده است. نتایج کار به این شکل حاصل گشته است که در گام اول برای استخراج الگوی شادجانی پس از آشنایی اولیه با متن دفاتر مثنوی، ...
بیشتر
پژوهش حاضر با هدف تدوین الگوی "شادجانی" مبتنی بر دیدگاه مولانا انجام گرفته است. پژوهش از نوع کیفی و روش مورد استفاده دراین پژوهش، روش تحلیل مضمون(تم) بوده است که از طریق مطالعه و جستجو در شش دفتر مثنوی معنوی حاصل گردیده است. نتایج کار به این شکل حاصل گشته است که در گام اول برای استخراج الگوی شادجانی پس از آشنایی اولیه با متن دفاتر مثنوی، کدهای اولیه از اشعار مثنوی را استخراج نموده و از ادغام و ترکیب آنها به مضامین پایه و فرعی و در نهایت از طریق تلفیق 35مضمون فرعی به 10 مضمون اصلی که شامل حضور در لحظه، خاموشی و سکوت، صبر و ثبات قدم، شکرگزاری و رضایتمندی، پذیرش و تسلیم، هشیاری افزایی، روشن بینی و خردمندی، دستیابی به خود اصیل، عشق و وحدت و یکتایی، دست یافتیم. در گام دوم الگوی استخراج شده از طریق گروه متخصصان(خبرگان)، مورد ارزیابی قرار گرفت و روایی محتوایی الگو بر اساس شاخص روایی محتوایی (CVI ) مورد سنجش قرار گرفته و در نهایت اعتبار الگو تایید گردید. نتایج پژوهش، نشان داد که مولفه های الگوی شادجانی، مبتنی بر دیدگاه مولانا، مفاهیمی هستند که در علم روانشناسی و در نظریه های وجودی و بالاخص روانشناسی مثبت گرا مورد توجه واقع شده اند، اما به دلیل تفاوت در نوع نگاه و اساس شکل گیری علی رغم هم پوشانی های ظاهری، از نظر محتوایی تفاوت هایی دارند.
رزگار محمدی
چکیده
هدف از این پژوهش بررسی هستی شناسی جان انسانی از دیدگاه مولانا در مثنوی معنوی است. جان انسانی به عنوان یک هستنده بدون در نظر گرفتن هستی او قابل فرض نیست. از جانبی دیگر می توان مثنوی معنوی را هستی شناسی جان انسان نامید که لبریز از سخن در مورد هستی انسان است. مولانا خود نیز اندیشمندی هستی نگر و کل گرا است که از رویکردهای جزءنگارانه نسبت ...
بیشتر
هدف از این پژوهش بررسی هستی شناسی جان انسانی از دیدگاه مولانا در مثنوی معنوی است. جان انسانی به عنوان یک هستنده بدون در نظر گرفتن هستی او قابل فرض نیست. از جانبی دیگر می توان مثنوی معنوی را هستی شناسی جان انسان نامید که لبریز از سخن در مورد هستی انسان است. مولانا خود نیز اندیشمندی هستی نگر و کل گرا است که از رویکردهای جزءنگارانه نسبت به وجود انسانی انتقاد میکند. در این پژوهش محقق با روش کتابخانه ای و جستجو در مثنوی معنوی به وسیله کشف الابیات جعفری، ابیات مرتبط با مقوله های هستی شناسی جان را استخراج و آنها را در پنج مقوله جمع بندی کرده است. در این پژوهش به بحث در مورد وحدت یافتگی و کل نگری، مرگ، شناخت دیالکتیکی، پویایی و نوشوندگی و کشندگی و جذب کنندگی به عنوان پایه های هستی انسان در دیدگاه مولانا از دیدگاه روانشناسی پرداخته شده است. در بررسی اشعار مولانا در قصه طوطی و بازرگان و بر پایه آن در شش دفتر مثنوی معنوی هستی انسان یک کلیت وحدت یافته معرفی شده است که به صورت مداوم در حال نوشدن و تغیر است. شناخت هستی شناسانه بر پایه اضداد است و مرگ در هستی نوشدن و تغیر از حالتی به حالتی دیگر نه پایان است. نیروی عمل در هستی کششی است که ما را به سمت آنچه که هستیم و میخواهیم می کشاند. هستی شناسی جان در دیدگاه مولانا در مقوله های وحدت یافتگی و کل نگری، مرگ، شناخت دیالکتیکی، پویایی و نوشوندگی و کشندگی و جذب کنندگی جمع شده است. با دیدگاه روانشناختی این پایه ها می تواند مبنایی هستی شناسانه و معرفت شناسانه برای نظامهای روانشناسی و روان درمانی بومی باشد که بر مبنای منابع اصیل ایرانی-اسلامی است.